اشکان عزیزماشکان عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

اشکان تکه ی قلب من

اشکان...

قا اشکان در اتاقش   دریاچه تپه عباس آباد همدان     در هفته اول جابجا شدن در منزل جدید، دایی مهدی و مونه اومدن پیشمون و اولین مهمونامون بودن. در اون دو روزی که پیشمون بودن به تپه عباس آباد و گنجنامه که خیلی خیلی جای قشنگیه رفتیم  . بهمون با وجود مهمونای عزیزمون خیلی خوش گذشت. ...
29 تير 1393

یاد اوری پسر گلم

این عکس خاطره اون روزی رو برام زنده میکنه که برای اولین بار به تنهایی گل پسرم رو برداشتم و بی خبر رفتم خونه خاله ندا.   اولین باری که پسرم خودش تونست چهاردست و پا بشه اولین باری که پسرم تونست خودش بلند شه و بایسته   و دراومدن اولین دندونهای پسرم به فاصله سه روز ...
29 تير 1393

سوم خرداد

 پسرم، باباحسن و عموسجاد   آقا اشکان وقتی چراغ سبز میشه ماشین ها چیکار میکنن؟ راه میرن وقتی قرمزه میشه چی؟ واس میستن (منظورش اینه که می ایستن) نارنجی میشه چی؟ با احتیاد حرتت میکنن (با احتیاط حرکت میکنن) وقتی هم میخواد واسه عروسکاش قصه بگه اینطوری شروع میکنه: یکی نبود غیر از خدای مهیبون(مهربون) هیتش(هیچکس) نبود. یه شنقول بود و یه منقول بعد مامانش گفت میرم کرفس بخرم بعد کاهو بخرم... بعد گرگه اومد و همشونو خوید(خورد) بعد مامانش گفت شنقولمو تو خولدی؟ منقولمو تو خویدی؟ دیده تموم شد..........   یه وقتهایی هم توی خونه تلفن اسباب بازیشو برمیداره و مثلا داره با کسی حرف میزنه که همیشه مخاطب یا خ...
6 تير 1393

یه بازی خوب

این یه بازی جدیده که از مریم جون یکی از دوستای خوبم یاد گرفتم و اشکان خیلی این بازی رو دوست داره اول یه تعداد از اسباب بازی هاشو انتخاب میکنیم بعد اونا رو توی یه نایلکس میریزیم و ازش میخوایم که با چشم بسته اونا رو برداره و حدس بزنه که اون چیه.....   ...
6 تير 1393

پگاه جون

سه ماه پیش مامانی و بابایی به همراه یه مهمون ویژه به خونه ما آمدن اونم آبجی پگاه بود. تو این چند روز به پسرم خیلی خوش گذشت و خیلی جاها مثل گنجنامه و آرامگاه بوعلی و باباطاهر و دره مرادبیگ رو گشتیم و امروز صبح با دلتنگی خیلی زیاد مهمونای عزیزمون به تهران برگشتن و ما دوباره تنها شدیم....... اینم عکس از یه گردش حسابی اشکان و آبجی پگاه در آرامگاه بوعلی سینا که البته قرار بود آبجی پگاه عکس تکی بندازه ولی گل پسری فوری رفت نشست رو صندلی گفت از منم بنداز ...
6 تير 1393

ژله نیمرو

  این پست مخصوص خواهر گلمه.... چون خیلی هنرمنده. امروز این ژله رو که تازه یادگرفتم رو درست کردم و گل پسرم خیلی خوشش اومد. ...
5 تير 1393

عصر یه روز خوب مامان سپیده و اشکان

 بعد از بیدار شدن از خواب عصر، اول از همه من و پسرم با هم آب هویچ میگیریم و گل پسرم نوش جان میکنه بعد هم خیلی خوشحال میشه از اینکه به قول خودش عمو سبیلو شده.... بعد هم دمپایی های کوچولوشو که بابایی براش خریده رو میپوشه(اونم از نوع بر عکس)و میره توی بالکن و آمار ماشین های توی کوچه رو میگیره... بعدم یه عصرونه حسابی و توی این چند روزه بازی اصلیش اینه که یکی از سی دی هاشو برمیداره و میگه مثلنی(همون مثلا خودمون) این فرمونه و شروع میگه دور خونه دویدن... و خدا نکنه اگه من به اشتباه بگم سی دی. کلی داد و قال راه میندازه که این سی دی نیست فرمونه ...
5 تير 1393